آرمان دوشنبه 15 آذر 95 کد خبر ۱۷۱۲۵۲ : جمشید پژویان در گفتوگو با «آرمان» : اقتصاد ایران تنیسباز بی تمرین است.
حجت صالحی: سالهاست که ما برنامههای توسعهای را اجرا میکنیم و استراتژی بلندمدت در نظر گرفتهایم، اما هر سال مشکلات اقتصادمان بیشتر میشود. از پیش از انقلاب تاکنون ۱۰ برنامه توسعهای را اجرا کردهایم و نزدیک به ۸۰ میلیارد بشکه نفت فروختهایم و پول آن را در اقتصادمان ریخته ایم. مشکل کجاست که بعد از ۷۰ سال هنوز در حال درجا زدن هستیم؟ تاکنون اینطور بوده که ما شعارهایی را در برنامههای توسعه ای و روی کاغذ آوردهایم و آنها را فریاد زده ایم و هیچگاه برای تحقق آنها تمرین نکردهایم. به نظر میرسد کشورمان اقتصاددانانی در اختیار ندارد که اقتصاد ایران را به خوبی بشناسند و اگر اقتصاددانی وجود دارد دولتها به آن بیتوجه هستند. استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی مشکل را ساختارهای بد اقتصادی در ایران میداند. جمشید پژویان در گفتوگو با «آرمان» میگوید:«فرض کنید یک تنیس باز برنامهریزی کند ظرف سه سال آینده قهرمان تنیس جهان شود، اما روزانه هیچ تمرینی هم نداشته باشد. طبیعی است که این ورزشکار هیچگاه به هدف خود نمیرسد. ما هیچ نقشه راه و تمرینی برای برنامههایی که تدوین کردهایم، نداشتهایم.»
ساختار اقتصادی در ایران چطور است که بسیاری از بخشهای ما امروز در وضعیتی بحرانی قرار دارند؟
ساختار اقتصادی ما اینطور بوده که امروز نرخ بازده صنعت هفت درصد است. نتیجه اینکه کشورمان پایینترین میزان بهرهوری عامل کار و سرمایه را دارد، به این دلیل که قانون کار و تامین اجتماعی ما دارای مشکلات عدیده است و باید اصلاح شود. شخصی در این کشور نیست تا به اندازهای سواد اقتصادی داشته باشد که مشکلات را برطرف کند. کسانی در کشور برنامهریزی میکنند که اشراف کامل روی موضوعات بخشهای اقتصادی مختلف ندارند. بازده سرمایه در ایران بسیار انرژی بر و پایین است. بدیهی است که با این وضعیت بهرهوری بیمعنا میشود. مگر کارگران ما به ژاپن و آمریکا نمیرفتند؟ امروز این دو کشور دارای بالاترین بهرهوری هستند. بنابراین کارگران ما به قدری خوب کار میکردند که توانستند در این کشورها کار کنند. چطور است که وقتی در ایران هستند و کار میکنند یک مرتبه بهرهوری آنها به پایین ترین میزان سقوط میکند؟ چرا نظام مالیاتی ما ناکارآمد است؟ به این دلیل که افراد قدرتمند و ثروتمند و کسانی که درآمدهای نامشروع زیادی دارند، نمیخواهند پایه مالیاتی وجود داشته باشد تا همه درآمدهایشان معلوم شود. در اقتصاد همه عوامل زنجیر گونه به هم متصل است. دلیل همه این مشکلات این است که مدیریت اقتصادی در کشور ما اشتباه است.
ما در کشورمان برنامههای پنج ساله توسعهای نوشتیم و یک استراتژی بلندمدت هم تدوین کردهایم و منابع پولی و مالی بسیار زیادی هم به اقتصاد تزریق کردهایم، اما همچنان مشکلات روی مشکلات میآید و بیشتر میشود. تحلیلتان از این موضوع چیست؟
جای تعجب نیست که ما برنامهریزی کردیم و پول نفت را وارد اقتصاد کردیم، اما هیچ دستاوردی نداشتیم. فرض کنید یک تنیسباز برنامهریزی کند ظرف سه سال آینده قهرمان تنیس جهان شود، اما روزانه هیچ تمرینی هم نداشته باشد. طبیعی است که این ورزشکار هیچگاه به هدف خود نمیرسد. ما هیچ نقشه راه و تمرینی برای برنامههایی که تدوین کردهایم، نداشتهایم. همواره شعارهایی را روی کاغذ آوردیم و کتابهای قطوری تحت عنوان برنامههای توسعهای ایجاد کردیم. باید بپذیریم مدیریت اقتصادی در کشور ما نادرست بوده است. کسانی که سیاستهای اقتصادی را در این کشور تنظیم و به صورت یک بسته اقتصادی مطرح میکنند، در جهت هدایت اقتصاد برای رسیدن به نفع جمعی برنامه نمیریزند.
اگر ما به سالهایی که این برنامهها را تدوین کردیم، برگردیم به نظر شما چطور باید برنامهریزی میکردیم که نکردیم؟
بعد از جنگ بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول سیاستهایی برای کشورهای آفریقایی تحت عنوان تعدیل ساختاری پیشنهاد دادند که باید از طریق کاهش ارزش پول آن کشورها تحقق پیدا میکرد. ما اصولا تنها در دو بخش بودجه و تراز پرداختها صحبت از تعادل پول میکنیم. تراز پرداخت این کشورها یک مرتبه با جهش قیمت نفت دچار مشکل اساسی شد. کشورهای صنعتی و ثروتمند دنیا از طریق فروش کالاهایشان به قیمت بالاتر، تسهیلات نظامی به کشورهایی که درآمدشان افزایش پیدا کرده بود، فروختند، اما در این میان کشورهای جهان سومی که صادراتی نداشتند، در نتیجه با تراز پرداختهای منفیتر رو به رو شدند که آنها را مجبور کرد تا از کشورهای صنعتی پول قرض کنند. برای اینکه این موضوع برطرف شود بانک جهانی و صندوق بینالمللی توصیه کرد ارزش پول خود را کاهش دهند؛ به این دلیل که با پایین آوردن ارزش پول واردات گران شده و صادرات ارزان میشود و به تدریج این موضوع میتواند مشکلات را حل کند. دیدیم که حتی در دورهای ۱۰ ساله مشکلات آنها هم برطرف شد. با این مسائل ایران خود یکی از کشورهای نفتخیز بود و مشکل ما مانند کشورهای اروپایی و آفریقایی تراز پرداختها نبود، بلکه مشکل ما ساختار اقتصادمان بود. مشکل این بود که دولت به شدت در حال بزرگتر شدن بود و قیمتها را تحت کنترل خود گرفته بود و بازارها رقابتی نبودند. ما به جای آنکه بیاییم مشکلات ساختاری را برطرف کنیم به سمت همان راهحلهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی حرکت کردیم. این خود نشان دهنده آن بود که ما دانش اقتصادی نداشتیم تا سیاستهای صحیح و متناسب با شرایط اقتصادی خودمان را اتخاذ کنیم. ما در هر دوره با عناوینی مانند طرح خود اشتغالی، طرح ضربتی اشتغال، بنگاههای زودبازده و… مواجه بودیم؛ در صورتی که اشتغال یک حساب «دو دو تا چهار تاست». اشتغال بدون رشد اقتصادی محال است. باید سرمایه بیاید و کارگر به کار گرفته شود و با یکدیگر تولیدات را افزایش دهند.
با توجه به اینکه ژاپن را مثال زدید، ما میتوانیم توسعه را در کشورهایی مانند برزیل، کره، ویتنام و… نیز مشاهده کنیم. چطور است که ویتنام در کمتر از ۳۰ سال به مرحلهای میرسد که اقتصادش بسیار کارآمد است، اما ما بعد از ۷۰ سال هنوز در حال درجا زدن هستیم؟
به این دلیل که این کشورها سیاستهایی اتخاذ کردند که متناسب با شرایط اقتصاد کشورشان بوده است. البته نمیتوانیم بگوییم در مدت کوتاهی به توسعه رسیدند، بلکه ابتدا زیرساختهای توسعه را به وجود آوردند. باید گفت که ما هیچگاه ساختارهایمان را درست طراحی نکردیم. به هیچ وجه نقشه راه و سیاستهای متناسب نداشتیم، بلکه فقط شعارهایی را بلند فریاد زدیم. به عنوان مثال ما اعلام کردیم باید نظام بانکی و مالیاتی خود را اصلاح کنیم، اما اینکه چطور این اقدامات را انجام دهیم گفته نشده است. تجربه ما نشان میدهد در ۲۰ سال اخیر بارها نظام مالیاتی کشورمان را اصلاح کردیم، اما به هیچ نتیجهای نرسیدیم. دلیل این مساله هم این است که اصلاحات درست و جامعی در نظر نداشتیم که آنها را عملیاتی کنیم.
ما در ایران اقتصاددانان مطرح زیادی داریم. چرا از کارشناسان اقتصادی معتبر استفاده نمیشود؟
البته بعید است که در ایران حتی ۱۰ اقتصاددان وجود داشته باشد که اقتصاد ایران را کامل بشناسند. اگر هم اقتصاددانان خوبی در اختیار داشته باشیم و برنامههای خوبی در ذهن داشته باشند، به دلیل آن است که این افراد اقتصاددانان دانشگاهی هستند. دولت است که باید از آنها استفاده کند. در کشورهای توسعهیافته یک گروه اقتصاددان و مشاور اقتصادی در کنار بالاترین مقامات کشور قرار دارد که شغلشان این است که اقتصاد کشورشان را رصد میکنند و راهکارهای مناسب را پیشنهاد میکنند. ما هیچگاه گروه اقتصادی قدرتمندی نداشتیم که به مقامات مشاوره دهند. اگر هم برنامهای داشتهایم مقامات به آن بی توجه بودند. من چند برنامه اقتصادی را به مقامات رساندم، اما مورد استقبال قرار نگرفت. اگر هم اقتصاددانان خوبی داشته باشیم از آنها استفاده نکردیم.